نتایج جستجو برای عبارت :

چطور تصاویر خودمون رو .

به شخصه اعتقاد دارم به اینکه : 
کسی که بهشت را در زمین نیافته است ، در آسمان نیز نخواهد یافت !
اول اینکه جنبه روانی اش رو در نظر بگیرید ، اینکه هممون به یک شکلی در اومدیم که به خودمون اجازه لبخند هم نمیدیم ، انگار با خودمون هم قهر کردیم .
 سوار تاکسی و مترو که میشیم انگار همه با هم دعوا داریم ، باور کنید هممون رفتنی ام از این دنیا ، چطور دلمون میاد اینطوری زندگی و بگذرونیم ؟ تا زمانی که خودمون با هم خوب نباشیم ، چطور انتظار داریم زندگی خوبی در ا
خدا ما رو به اونچه که درون خودمون مخفی کردیم مبتلا می کنه!!! تا قلب ما رو پاک پاک پاک کنه .. چطور قلب ما برای پذیرفتن حق نَرم میشه تا بتونیم مسیر رو درست بریم جلو .. و به خودمون ظلم نکنیم؟؟
.. وَلِیَبْتَلِیَ اللَّهُ مَا فِی صُدُورِکُمْ وَلِیُمَحِّصَ مَا فِی قُلُوبِکُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ.
سوره آل عمران، آیه 154
 
 
همین امروز صحبت های روانشناسی به نام بابایی زاد رو گوش میدادم .. بحث شون این بود که ما نمی تونیم رفتاری غیر از آنچه
اوضاع تلویحا بازنده بازنده شده ؛ 
ذهن ام قفل شده . 
دائم توی خواب فکرم مشغول بود
که چی بگم ؟ چطور بگم ؟! از کجا به کجا بگم ؟!
حس میکنم کسی دلش به حال ما نمی سوزه ... دیشب فهمیدم کسی جز خودمون پیگیرمون میشه،
خودمون داریم در مسایلی که انتظار داشته میشه محل ورود عاقلانه و منطقی خانواده ها باشه ،  وارد میکنیم؛ امیدوارم کار درستی رو انجام بدیم . 
یه سال پیش بود یکی از دوستام توی همین مرحله ازدواج ش به شکست خورد. 
توکل به خدا 
میگن اولین ها همیشه یاد آدم میمونه. ولی یه وقتایی اون اولینی که یادمون میمونه اولینیه که خودمون انتخاب کردیم. اولین تجربه ایکس بعد پیدا کردن خودمون و فهمیدن این که واقعا چی میخوایم. اولین تجربه فلان چیز که خودمون تصمیم میگیریم این دفعه دیگه واقعیه. به نظرم این اولین شیرین تره. چون مخصوص به خودمونه.مال خود خودمون.
شاید یکی از دلایلی که عشق این قدر خوبه اینه که پر از اولین هاست. اولین هایی که خودمون انتخابش کردیم.
یه جایی باید با خودمون روراست باشیم و قبول کنیم که دیگه داریم زیادی خودمون را دست بالا میگیریم .
از خودمون انتظار معجزه داریم .
 
آخه مگه ما کی هستیم ؟!
 
ندا می آید : تو چیزی جز یه کرم که از قضا در فرگشت دست و پا در آورده نیستی پس بگیر بشین سر جات و زندگی خودت را بکن !
تموم لذت‌ها رو به بعد موکول کردیم. دور خودمون دیوار کشیدیم تا یه‌وقت پامون نلغزه.ما می‌خواستیم خوب باشیم. می‌خواستیم متعادل باشیم و هیچ کار احمقانه‌ای نکنیم. ولی حالا که فردا معلوم نیست هرکدوممون زنده باشیم یا مرده بیا ببینیم می‌ارزید واقعا؟ این‌همه عاقل بودن به کدوم درد خورد؟ اگه همین فردا چیزیمون بشه چه لذتی بردیم؟ کل پنج سال گذشته چی‌کار کردیم برای خودمون؟ما تو رعایت کردن زیاده روی کردیم. بدون انجام هیچ کار احمقانه‌ای چطور می‌خو
تموم لذت‌ها رو به بعد موکول کردیم. دور خودمون دیوار کشیدیم تا یه وقت پامون نلغزه. ما می‌خواستیم خوب باشیم. می‌خواستیم متعادل باشیم و هیچ کار احمقانه‌ای نکنیم. ولی حالا که فردا معلوم نیست کدوممون زنده باشیم یا مرده بیا ببینیم می‌ارزید واقعا؟ این‌همه عاقل بودن به کدوم درد خورد؟ اگه همین فردا چیزیمون بشه چه لذتی بردیم؟ کل پنج سال گذشته چی‌کار کردیم برای خودمون؟ 
ما تو رعایت کردن زیاده روی کردیم. بدون انجام  هیچ کار احمقانه چطور می‌خواس
چطور فردی رو پیدا کنم که دوست دارم؟اغلب افرادی که ازدواج نکردند یا در روابط خوبی نیستند معمولا میگن من چطور میتونم اون فردی رو پیدا کنم که مثل خودم باشه و چیزایی که دوست دارم توی اون رابطه اتفاق بیوفته؟برای رسیدن به چیز هایی که میخوایم باید نیروی جذابیت درونی مون رو بالا ببریم تا با آدم های بهتری در زندگیمون رو به رو بشیم و هم خودمون از زندگی با اون افراد لذت بیشتری ببریم و هم دیگران از بودن با ما لذت ببرند.این خودش یک لذت بزرگ هست که فرد بدون
آیا سرنوشت انسان از پیش نوشته شده؟ یا اینکه انسان همیشه میتونه همه چیز رو تغییر بده؟
ژنتیک ما چقدر در موفقیت و شکست و سلامتی و بیماری ما دخیله؟!

یافته های جدید اپی ژنتیک نشون دادن که ما میتونیم حتی ژنهامون رو دستکاری کنیم!
چطور؟
این داستان اسرار آمیز رو اینجا بخونین...
خیلی از دوستان و کاربران عزیز سئوال میکنند که ما برنامه های خودمون رو با چه برنامه ای می سازیم .  اگر این سئوال برای شما هم پیش اومده و علاقمند هستید که بدونید که چطور میشه بدون بلد بودن برنامه نویسی میشه یک اپ ساخت برنامه احکام شرعی ما رو نصب کرده و پنج ستاره بدهید . سپس از قسمت تماس با ما اطلاع دهید تا رمز آموزش های خودمون رو برای شما ارسال کنیم . با تشکر موفق باشید .
از کجا شروع می کنیم به اهمیت دادن به آدما توی ابعاد شخصی زندگیمون؟‌
اصلا تعریف شخصی چیه؟ خب واضح اینه که شخصی و غیرشخصی واسه هر کسی یه بازه ای از کارا رو پوشش می ده. اما با این حال، با همون تعریف شخصی از شخصی! یعنی خودمون می دونیم چی واسه خودمون شخصی هست و چی نیست...
یه بار یه نفر گفت که ما به خاطر بقیه باید به ظاهرمون اهمیت بدیم! که حال بقیه بهتر شه با دیدنمون! و اونجا بود که کلا ذهنم hang که چطور ممکنه یکی اینجوری به ماجرا نگاه کنه؟
فک کنم که خشمی
این عادت بدیه که وقتی اتفاق بدی توی زندگیمون میفته یا کسی رو از دست میدیم ناراحتی و اندوه واقعیمون رو نشون نمیدیم و میریزیم توی خودمون
باید حرف بزنیم. باید یکی رو پیدا کنیم بشینیم سیر تا پیاز ماجرا رو، اونجاهایی که اذیت شدیم، اون جاهایی که زخم خوردیم رو براش بگیم و گریه کنیم. گریه کنیم و اندوهمون رو بروز بدیم. خودمونو خالی کنیم. نریزیم توی خودمون. مخصوصا ما خانما که ذاتا ساخته نشدیم واسه ریختن حرفامون توی خودمون. این حرفای فروخورده میشه بیما
دیشب خوابم نمی برد و به گذشته فکر می کردم.انگار که اینهمه سالو پشت سر نذاشته باشیم، نزدیک بود.
به دوستای دوران کودکی فکر می کردم. دختر همسایه ی مادربزرگ، پسرخاله، دخترعمو. چقدر اون زمان بازی می کردیم.
اون روزای گرم تو کوچه های انزلی. امروز به شکل عجیبی مسیرامون خیلی از هم دور شده.
دختر همسایه ی مادربزرگ مونده تو شهر خودش ما تو شهر خودمون. پسرخاله دلش سنگ شده و صورتش صفحه ی گوشیش. دخترعمو هم ۸سالی میشه ندیدم.شکایت نیست، بیشتر تعجبه. اینهمه تغییر
همیشه قبل اینکه فحش بدیم اگه به چندتا چیز فکر کنیم میبینیم اون فحش داریم به خودمون میدیم ینی چی؟ ینی اینکه من اگه به عشقم فحش بدم دارم به خودم فحش میدم یه مثال کوچولو میزنم (ببخشید) مثلا وقتی من بهش بگم "آشغال" خودم زیر سوال میرم چطور؟ من دارم با همین "آشغال " زندگی میکنم باهاش خوشی و بدی میگذرونم همسرمه . همین آشعال پدر بچه هامه خلاصه که هرچی توهین کنیم به خودمون کردیم.
یه مشاور میگف حتی با همسرتون جلو بقیه یا تو پارک بگو مگو نکنین بزارین تو خلو
اهای عروسی که بیست چهاری مادر شوهر و پدر شوهرت رو مامان گلم بابای گلم خطاب میکنی و برای فامیل های همسرت پسوند "جون " از زبونت نمیفته 
چندبار مامان ، بابای خودت رو مادرجان ، پدرجان صدا کردی ؟؟؟
+ از این همه تزویر حرصی میشم ...
+ کاش یکم خودمون باشیم !
+ کاش یکم خودمون رو درست کنیم و بعد سعی کنیم خودمون باشیم :)
.
.
.
بله یه جیزی هم میخواستم تعریف کنم ، دوخطشم تایپ کردم دیدم بیخیال... مجالش نی ! 
+ هی رفیق ! اینا رو مینویسم که هر چند وقت یه بار که وبمو میخون
من کاری به مافیای نفتی ندارم به نظرم همه ما باید از خودمون شروع کنیم . ماشینهای بنزینیمون رو بذاریم کنار . حالا که مسئولین هم از مافیای نفتی میترسن و حتی اجازه ندارند طرح زوج و فرد رو اجرا کنن از خودمون شروع کنیم. مافیای نفت هم مثل مافیای مواد مخدره اگه مردم نا آگاه دنیا تصمیم بگیرن آگاه بشن مواد مصرف نکنن مافیای مخدر نابود میشن و همچنین اگه همه تصمیم بگیریم نیازمون به خودرو بنزینی کمتر بشه مافیای نفت خودبخود نابود میشه. 
از خودمون شروع کنیم
چطور تصاویر خودمون رو بصورت دسته ای ویرایش کنیم؟
 
 
انجام کارهای  تکراری بسیار آزار دهنده است مثلا تعداد زیادی عکس داریم و میخواهیم سایز آنها را کاهش دهیم در حالت معمول این امکان وجود ندارد.
این کار به وسیله نرم افزار XnConvertامکان پذیر است و کار کردن با این نرم افزار بسیار ساده است.
 
 
دانلود این نرم افزار مفید:
برای ویندوز   برای اندروید  برای ios
 
 
چطور تصاویر خودمون رو بصورت دسته ای ویرایش کنیم؟
 
 
انجام کارهای  تکراری بسیار آزار دهنده است مثلا تعداد زیادی عکس داریم و میخواهیم سایز آنها را کاهش دهیم در حالت معمول این امکان وجود ندارد.
این کار به وسیله نرم افزار XnConvertامکان پذیر است و کار کردن با این نرم افزار بسیار ساده است.
 
 
دانلود این نرم افزار مفید:
برای ویندوز   برای اندروید  برای ios
 
 
اینطور نیست که من خیلی خمار اینترنت باشم و استخون‌درد گرفته باشم از نبودنش. فقط نمیدونم با زندگیم چیکار کنم. نمیدونم بعد یه روز طولانی که از دانشگا برمیگردم چطور خستگیمو در کنم. چطور با مامانم اینا تماس تصویری بگیرم. چطور جزوه و ویس دانلود کنم. چطور گوگل کنم که چرا سرامیکای کف اتاقمون بلند شدن و صدا میدن. 
و به طور کلی، بیشتر نگرانم که قراره چی بشه. قراره اینطوری بمونه؟
دلم میخواد دستتو بگیرم بریم یه شهر آروم برای خودمون زندگی کنیم برای خودمون کار کنیم برای خودمون وقت بذاریم و انرژی. 
همینقدر ساده همینقدر آروم.
دلم زندگی میخواد
میدونی چقدر دلم زندگی میخواد
فقط ممکنه پیرت کنم همین :))
من از این شهر خسته ام دلم میخواد دور بشم از این همه شلوغی و هیاهو و بدو بدو.
دلم میخواد دستتو بگیرم بریم یه شهر آروم برای خودمون زندگی کنیم برای خودمون کار کنیم برای خودمون وقت بذاریم و انرژی. 
همینقدر ساده همینقدر آروم.
مگه مردم بقیه شهرها زندگی نمیکنن؟ مگه ندارن؟ مگه همه چی تهرونه؟ من که میگم نه نیست.
دلم زندگی میخواد
میدونی چقدر دلم زندگی میخواد
فقط ممکنه پیرت کنم همین :))
با ع میریم خونه میم . ما سه تا همدم شادی و غم و غرغر و ذوق کردن های همیم. حداقل روزی یک ساعت رو توی گروه واتس اپ حرف میزنیم و خودمون رو خالی میکنیم. از چند ساعتی که کنار هم بودیم حداقل یک سومش رو در مورد خونواده همسر و غصه هایی که داشتیم حرف زدیم. در مورد چیزایی که توی دلمون دفن شده بود و رسوب کرده بود. در مورد چیزایی که نتونسته بودیم با کسی درمیون بذاریمش. توی خلال صحبتامون من به حرفای صهبا یه گریزی زدم . اینکه بیایم فکر کنیم اونا خانواده خودمونن
همه ی ما یا حداقل بیشتر ما ،نوک پیکان انتقاداتمون تو خیلی از مشکلات اجتماعی،فرهنگی و ... رو به سوی دولته.گاهی بهتره یه نگاهی به خودمون کنیم و ببینیم چطور داریم امید رو توی جوونامون
می کشیم.این خیلی غم انگیزه.به لینک نگاهی بنازید
دقّت کردید چقدر پوست کلفت شدیم؟ چندسالی هست که با پیشرفت تکنولوژی، ذهن ما هم پر شده از اتفاقات مختلفی که نه تو شهر خودمون، نه تو کشور خودمون، نه تو کره ی خودمون حتّی از سیاره های دیگه هم می شنویم. همین اوّل کاری از خودمون بپرسیم، چقدر از این اطلاعاتی که هرروز به گوش ما می رسه، به درد بخور هست؟ بخوایم در مورد مبحث بدردبخوری صحبت کنیم، اثر مطلب از بین می ره چون صحبت یه چیز دیگس!
چقدر شنیدی از سر بریدن ها، زنده زنده گور کردن ها، آتیش زدن ها، منفجر
ما فقط میخوایم حال همه خوب باشه ، ولی بعضی وقتا حال کسی که خوب نمیشه که هیچ حال خودمونم خراب میشه... مثل بهار، بهار با اینکه نماد شادی و سرسبزی اما همه رو خوشحال نمی کنه چون بعضیا به گرده های توی هوا حساسیت دارن ، اما مگه این تقصیر بهاره؟
ما نمیتونیم نسبت به حال بد بقیه بی تفاوت باشیم اما تهش تصمیم با خودمونه یا باید اونقد تلاش کنیم تا همه رو راضی نگه داریم که تهش چیزی از خودمون نمونه و یا میتونیم از اول مسئول حال بد خودمون باشیم یه دیقه هم نسبت
چطور بیزینس خودمون رو شروع کنیم؟!
قسمت اول
 
این عنوانِ مبحثیه که بهتون کمک میکنه تجارت خودتون رو از ابتدا شروع بکنید و دید مناسب تری نسبت به کسب و کارها و راه اندازی و ادامه شون پیدا کنید.
 
پس مستقیم بریم سراغ اصل مطلب
 
قدم اول:
 
قطعا هر کسب و کار و تجارتی با یک ایده شروع میشه!
وقتی ایده تون رو پیدا کردید ، باهاش بازی کنید!
تو گوگل راجع بهش سرچ کنید و تحقیقات روش انجام بدید!
اینکه موفق بوده یا نه!
اینکه توش رقابت هست یا نه!
و از این دست تحقیقات
 
بیخودی از آدم ها دلسرد نمیشیم که!
اتفاقا چون بلد نیستیم خودمون رو چطور باید تربیت کنیم، از هر کسی ناراحت میشیم و به دل میگیریم و به کودک عزیز روان اجازه خمودگی میدیم.
به اصطلاح این ماییم که باید حساسیت ها رو در خودمون کنترل کنیم.
از آدم ها بدمون میاد چون یاد نگرفتیم باید از (عمل بدِ آدم ها) بدمون بیاد و در مقابل برای اینکه نفس خیال نکنه خیلی شاخه، بازم باید گذشت کردن و ندید گرفتن (تغافل و تجاهل) رو یاد بگیریم...
 وقتی بلد نیستیم از آدم ها ناراحت ن
بیخودی از آدم ها دلسرد نمیشیم که!
اتفاقا چون بلد نیستیم خودمون رو چطور باید تربیت کنیم، از هر کسی ناراحت میشیم و به دل میگیریم و به کودک عزیز روان اجازه خمودگی میدیم.
به اصطلاح این ماییم که باید حساسیت ها رو در خودمون کنترل کنیم.
از آدم ها بدمون میاد چون یاد نگرفتیم باید از (عمل بدِ آدم ها) بدمون بیاد و در مقابل برای اینکه نفس خیال نکنه خیلی شاخه، بازم باید گذشت کردن و ندید گرفتن (تغافل و تجاهل) رو یاد بگیریم...
 وقتی بلد نیستیم از آدم ها ناراحت ن
خیلی وقتها
حصارها فقط دیوارای خونه تون نیستن
حصارها فقط شاخه و نی های خشکیده بین مزرعه ها و باغهای شما نیست!
 
حصارها مرز بین دو تا صندلی و کیف بین مسافر توی تاکسی کنار دستتون نیست!
 
حد و مرزهاییِ که شما برای خودتون تعیین میکنید.
 
گاهی ما فکر میکنیم باید انگشت اشاره مونو سقراط وار تو اسمون تکون بدیم و به بقیه بگیم چکار کنن،در واقع ما باید بریم جلو اینه اگر به غرورمونم بر میخوره در اتاقو ببنیدیم
کسی نفهمه که فهمیدیم باید به خودمون بگیم چکار ک
چطور بیزینس خودمون رو شروع کنیم؟!
قسمت اول
 
این عنوانِ مبحثیه که بهتون کمک میکنه تجارت خودتون رو از ابتدا شروع بکنید و دید مناسب تری نسبت به کسب و کارها و راه اندازی و ادامه شون پیدا کنید.
 
پس مستقیم بریم سراغ اصل مطلب
 
قدم اول:
 
قطعا هر کسب و کار و تجارتی با یک ایده شروع میشه!
وقتی ایده تون رو پیدا کردید ، باهاش بازی کنید!
تو گوگل راجع بهش سرچ کنید و تحقیقات روش انجام بدید!
اینکه موفق بوده یا نه!
اینکه توش رقابت هست یا نه!
و از این دست تحقیقات
 
دانلود در لینک روبرو ( دانلود فیلم نقاب 2 دو)
ما آدما هممون مثل همیم
صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت میزنیم
نقاب هایی که به صورت میزنیم میتونه اذیت کننده باشه
میتونه هم عادی باشه
یکی نقاب دین میزنه- یکی نقاب تحصیل و یکی هم در مورد عشق
ماهیت همه ی این ها اینه که ما خودمون نیستیم و خیلی خوب خودمون رو گول میزنیم
اینقدر خوب خودمون رو گول میزنیم که خودمون هم یادمون میره که اصلا هدفمون چی بود
و قرار بود چه کارایی انجام بدیم
هدف آدم که یادش میره
ا
  همش داریم و همشه داریم یکسری چیز مینویسیم با یک موضوع و محوریت خاص تا خودمون رو محدود کنیم و این ویژگی آدماست که محدود زندگی کنن. حالا زندگی محدود که دست خودمون نیست ولی محدود زندگی کردن که دست خودمونه. نیایم با چند تا انتخاب خاص محدود، محدودش کنیم و نتونیم کامل باشیم. خودمون رو بسته ی یک محفظه ی شخصیتی نکنیم تا مثل میمون توی قفس همه ما رو با انگشت نشون بدن و بگن آره این همون آدمیه که باید توی حصار خودش برای ما ادا در بیاره تا ما توی جهان آزاد
  همش داریم و همشه داریم یکسری چیز مینویسیم با یک موضوع و محوریت خاص تا خودمون رو محدود کنیم و این ویژگی آدماست که محدود زندگی کنن. حالا زندگی محدود که دست خودمون نیست ولی محدود زندگی کردن که دست خودمونه. نیایم با چند تا انتخاب خاص محدود، محدودش کنیم و نتونیم کامل باشیم. خودمون رو بسته ی یک محفظه ی شخصیتی نکنیم تا مثل میمون توی قفس همه ما رو با انگشت نشون بدن و بگن آره این همون آدمیه که باید توی حصار خودش برای ما ادا در بیاره تا ما توی جهان آزاد
چطور بیزینس خودمون رو ایجاد کنیم؟!
قسمت دوم
 
قدم‌دوم✌️
 
ایده تون رو تبدیل به واقعیت کنید
 
اینجا جاییه که بیشتر مردم گیر میکنن!
 
ایده داشتن خیلی خوبه ولی هیچ معنایی نداره وقتی تبدیل به واقعیت نشه‍♂
 
تلاش کردن و شکست خوردن خیلی بهتر از اینه که اصلا تلاش نکنیم!
 
هر چقدر ضعیف ، هرچقدر بی فکر ، هرچقدر ناگهانی ، فقط شروع کنید!
 
باور کنید ، هرچقدر جلوتر برید شیوه و روش کار دستتون میاد
 
وقتی شروع میکنید به کار روی ایده تون ، با موانعی روبرو می
رفتین خارجکوچه کثیفه چند درصدمون جارو برمیداریم و جارو میزنیمکشور خودمون باشه چنددرصدشهر خودمون باشه چیکوچه خودموندر نهایت خونه خودمون اگه باشه؟!مسلما هرجا احساس مسئولیت بیشتری وجود داشته باشه حرکت بیشتری هم وجود دارهمینالی از تنبلی و بی عاری جوونت؟!ناراحتی از خونه نشستن و ولگردیش؟غصه علافی جوونای مملکتو میخوری؟دوست داری به خودشون حرکتی بدن و زندگیشونو سامان ببخشن، باید حس مسئولیت پذیری رو در وجودشون زنده کنیو《ازدواج》این کاره است.
عادت میکنیم...به همه چیز عادت میکنیم،حتی به چیزهایی که یه روز ازشون متنفر بودیم،حتی به چیزهایی که هیچوقت فکرش رو هم نمیکردیم...حتی به چیزهایی که مطمعن بودیم اگه دیگه نداشته نباشیمشون زندگیمون تمومه،خیلی زودتر از اون چیزی که فکرشو بکنیم عادت میکنیم...جوری که خودمون هم نمیفهمیم چطور تونستیم کنار بیایم و چطور برامون عادی شد،گذشت زمان ما رو غرق خودش میکنه و با همه چیز وفق میده حتی اگه نخوایم و مقابله کنیم،حتی اگه سخت باشه...! تنها چیزی که باقی می
به اون گفتم هی یه نگاهی به خودمون بکن
آخه کی حرف یه دعانوسِ پارتیزان و یه نخبه بیکار رو باور میکنه
با تعجب بهم گفت:مگه تو پارتیزانی
همینکه اومدم بهش توضیح بدم دوباره گفت:
بیخیال مرد، ما دوتا خودمون حرف خودمون رو باور نمیکنیم
از بقیه چه توقعی داری
چقد هوا خوبه...منکه فردا نوبت ارائه ی پروژه ای رو ندارم که انجام ندادم تایپش نکردم و تستش هم نکردم...شما چطور؟؟منکه اصلا معدلم وابسته به سه واحد پیشرفته ی فاکی نیست...شما چطور؟منکه نمیخوام شب زلزله بیاد اصلا قیامت شه تا صبح نرسه...شما چطور؟
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدن
خدا به انسانها قدرت تصمیم گیری و اختیار و اراده داد ، قدرتی که وجه تمایز انسان با سایر موجودات و جانداران هستتوی زندگی یاد بگیریم تابع تصمیمات هیچ کس نباشیمهیچ کس بهتر از خود ما نمی‌دونه چی به صلاحشه و چی براش خوبهپس بهتره خودمون واسه خودمون تصمیم بگیریماجازه ندیم هیچ کس اینا رو از ما بگیره و سلب کنهچون کسی که بتونه این قدرت‌ها رو ازمون سلب کنه ، قسمتی از انسانیت ما رو تسخیر کرده و
واسه خاله سوغات سوهان حلوایی آورده بودیم، منتهی سوهان خودمون رو که تست کردیم پشیمون شدیم و واسه خودمون نگهش داشتیم. منتهی بعد از یه هفته قضیه اش طی وراجی تلفنی لو رفت. منتهی خاله چون مثل مادر آدمه اجازه داد نصف جعبه رو بخوریم ولی نصف دیگه اش رو حتما واسشون ببریم.
چرا نمیتونیم از حداکثر توانمون بهره ببریم؟!چرا نمیتونیم نهایت تلاشمون رو کنیم؟!
همیشه زمان هایی رو داشتیم که با خودمون بگیم؛بایدبیشتر تلاش میکردم.باید بیشتر سعیمو میکردم.میتونستم بیشتر تلاش کنم.باید وقت بیشتری روش میگذاشتم‌.
حالا من دقیقا در نقطه ی قبل از این جملات قرار دارم.با وجود اینکه میدونم که ممکنه در آینده همچین جملاتی رو استفاده کنم،چرا باز هم طبق همون روال قبلی دارم پیش میرم؟!چطور میتونم واقعا با آگاهی نهایت تلاشم رو بکنم؟
دارم
این روزها همه عجیب خسته ایم و سردرگم اما...
میتونیم جوره دیگه ای برا خودمون بسازیمش بهترین فرصت برای اینه که همه ی کارای عقب افتاده ای که تو سال جدید فرصت نکردیم انجامش بدیم و همیشه بخاطر نداشتن وقت گله میکردیم الان انجامش بدیم
یا الان دیگه واقعا نباید بهونه ای جز بیماری برای انجام ندادن کارامون داشته باشیم و سال جدید رو بدون اینکه کاری رو عقب بندازیم زندگی کنیم
اینکه الان سرگرم به انجام دادن کاری بشیم خیلی تو بالابردن روحیمون بهمون کمک میک
از آیه 33 سوره ی عنکبوت: 
لاتخف و لاتحزن انا منجوک
نترس و غمگین نباش؛ ما تو را نجات خواهیم داد.
 
یونس که از شکم نهنگ نجات پیدا کرد؛ آتش که بر ابراهیم سرد شد...شده یکی بغلت کنه بعد غم و دلتنگی و خستگی و اعتراضت شسته بشه و فقط حال خوب بمونه؟ ایمان همون آغوشه. ایمان ما رو نه فقط از "جهان فاسد مردم " که از خودمون هم نجات میده.
برای خودمون آغوش بخواهیم یا بسازیم؛ آغوشی از جنس امنیت، جنس ایمان.
 
امروز داستان عجیب و جذاب یکی از دوستام رو گوش دادم 
اینکه که برای یه کار مهم که هیچ کس نمیتونسته انجامش بده توکل کرده بود یه توکل واقعی از جنس آرامش یعنی توکلی که هیچ استرسی تو دلش نبوده.
و در آخر هم همه چیز به نفعش تموم شده....گاهی وقتا ما آدما زورمون به بعضی کارا نمیرسه باید کسی رو وکیل مدافع خودمون قرار بدیم و فقط تلاشمون رو بکنیم و قطعا نتیجش به نفع خودمون میشه
مگه میشه خدا خودش گفته باشه کسی که اون رو وکیل کار خودش قرار بده کفایتش میکنه و بع
که یه روز بلاخره میونِ این درد ریشه می‌کنیم، جوونه می‌زنیم، رشد می‌کنیم، بزرگ می‌شیم ولی فراموش نمی‌کنیم. چون این فراموش نکردنه لازمه‌یِ رشده. که این درد چیزیه که خودمون انتخابش کردیم، پس چرا باید ازش فرار کنیم؟ ما باقی می‌مونیم کنارِ این درد و همراهِ باهاش رشد می‌کنیم. اونقدری که بلاخره یه روز زل بزنیم تویِ آیینه و با افتخار بگیم این آدمیه که خودمون ساختیمش. که این حجم از تغییر، انتخاب خودمون بوده. که باید بزرگ بشیم همپایِ این درد، به
۱: زندگی عجب داستان پیچیده ای داره. عجب ناگفته ها و ناپیدا شده ها! هر روز یه ایده ی جدید، یه تیوری جدید می یاد و یا اینکه بوده و تو تازه پیداش می کنی! اینکه چطور شد که ما این شدیم، رفتارهای ما چطور شکل گرفت! ما به عنوان ادمیزاد، از کجا امدیم و چطور شد که از مرز بی نهایت بد تا مرز بینهایت خوب متنوع شدیم! اصلن مرز خوب و بد چطور شکل گرفت؟ مردم جامعه را می سازند یا جامعه مردم را؟ کدومش اول اگاهانه اتفاق افتاد...زندگی عجب داستان پیچیده ای دارد. 

ادامه مط
 
یکی از چیزهایی که تو افزایش اعتماد به نفس مهمه اینه که خودمونو دوست داشته باشیم. احساسی که ما نسبت به خودمون داریم خودبخود به دیگران منعکس میشه. اگه حس خوبی به خودمون داشته باشیم، دیگران هم این حس خوب رو به ما خواهند داشت. و اگه حس بدی به خودمون داشته باشیم و اعتماد به نفسمون پایین باشه، هیچوقت یکی دیگه نمیتونه ما رو دوست داشته باشه.
ادامه مطلب
هیچ آدمی قرار نیست همراه همیشگی تو باشه تو دنیا این یه امر کاملا بدیهی و منطقیه و باید بپذیریمش
باید یه بخشهایی از خودمونو همیشه واسه خودمون نگه داریم واسه اون روزهای تنهایی مطلق
یه بخشهای باحال و حال خوب کن! :)
اتفاقا حقیقت تلخی نیست.جالبه
همه مون گاهی نیاز داریم توی دنیای خودمون سیر کنیم بدون اینکه کسی باشه
یه چیزهایی هم هیچ‌وقت برای ما نیست. می‌دونم این جمله خیلی دم دستی و کپشن‌طوره، و می‌دونم که این شاید یکی از بدیهیات و نکات اولیه‌ایه که باید دربارۀ زندگی بدونیم؛ ولی واقعاً این‌طور هستیم؟ واقعاً این‌طور هستم؟ گاهی تا دم مرگ نمی‌خوایم این رو باور کنیم و به‌خاطر نداشته‌ها یا ازدست‌داده‌هامون حرص و اندوه و حسادت رو توی خودمون تلنبار می‌کنیم. یه‌جورهایی انگار نمی‌خوایم بریم سراغ چیزهای دیگه؛ حالا از سر تنبلیه یا ناامیدی یا چی نمی‌
یه چیزهایی هم هیچ‌وقت برای ما نیست. می‌دونم این جمله خیلی دم دستی و کپشن‌طوره، و می‌دونم که این شاید یکی از بدیهیات و نکات اولیه‌ایه که باید دربارۀ زندگی بدونیم؛ ولی واقعاً این‌طور هستیم؟ واقعاً این‌طور هستم؟ گاهی تا دم مرگ نمی‌خوایم این رو باور کنیم و به‌خاطر نداشته‌ها یا ازدست‌داده‌هامون حرص و اندوه حسادت رو توی خودمون تلنبار می‌کنیم. یه‌جورهایی انگار نمی‌خوایم بریم سراغ چیزهای دیگه؛ حالا از سر تنبلیه یا ناامیدی یا چی نمی‌دو
یه چیزهایی هم هیچ‌وقت برای ما نیست. می‌دونم این جمله خیلی دم دستی و کپشن‌طوره، و می‌دونم که این شاید یکی از بدیهیات و نکات اولیه‌ایه که باید درباره‌ی زندگی بدونیم؛ ولی واقعاً این‌طور هستیم؟ واقعاً این‌طور هستم؟ گاهی تا دم مرگ نمی‌خوایم این رو باور کنیم و به‌خاطر نداشته‌ها یا ازدست‌داده‌هامون حرص و اندوه حسادت رو توی خودمون تلنبار می‌کنیم. یه‌جورهایی انگار نمی‌خوایم بریم سراغ چیزهای دیگه؛ حالا از سر تنبلیه یا ناامیدی یا چی نمی‌
وقتی برای کشته شدن یک فرد نظامی اون همه ایرانی اومدن بیرون
و فریاد زدن مرگ بر آمریکا
وقتی که این همه جوون ایرانی توی خاکمون کشته شدن
من میگم مرگ بر  خودمون
که با سکوتمون این وضع رو ادامه دادیم
موقعی که بلا سر خودمون اومد و کمکی نبود و صدایی نبود
تازه می‌فهمیم ایرانی یعنی چه
تا بلا سر خودمون نیاد ... هیچ نمی‌فهمیم که چرا
مرگ بر خودمان
 
اگر روابط شما آن طور که می خواهید نیست،
مطمئن باشید کسی که باید تغییر کند خود شما هستید. ما یک عمر منتظر زن ایده آل یا مرد ایده آل می نشینیم، زن ایده آل و مرد ایده آل وجود ندارد.
با خودتان فکر کنید و ببینید اگر شما مرد ایده آل یا زن ایده آل خود نیستید و اگر شما با خودتان ازدواج نمی کردید، چرا کس دیگری باید با شما ازدواج کند؟ 
اگر شما با تمام وجود عاشق خودتان نیستید و این عشق قابل لمس نیست و در پوست خود راحت نیستید، شفاف نیستید، صادق نیستید، این ر
چند شب پیش با یکی از دوستام در مورد همکلاسی‌های دوران‌ دبیرستانمون حرف می‌زدیم. جز چند‌ نفر که گاهی‌ باهاشون‌ تماس‌ تلفنی دارم بقیه بچه‌ها رو در شبکه‌های اجتماعی دنبال می‌کنم و دورا دور می‌بینمشون. زندگیِ بیشترمون کم‌کم داره روی غلتک می‌افته. یک طورایی داریم از آب و گِل در میایم.تعدادی از دوستام بیشتر تحسینم رو برمی‌‌انگیزن؛ انقدر که وقتی می‌بینمشون تو دلم میگم: «دمت گرم پسر». اونم نه به خاطر اینکه مسیر خاصی رو انتخاب کردن، نه چون
با دید واقع گرایانه نگاه کنیم. هیچ کودوممون یارِ امام زمان نیستیم، یقینِ آن چنانی که نداریم هیچ، صرفا برای تسکین دلِ خودمون یه عکسی هم روز جمعه به اشتراک میزاریم و با معنویات، خیلی خودخواهانه می‌خواییم حال خودمون رو فقط خوب کنیم.
ما آدم‌ها در گذشته دونه دونه ائمه رو با بی لیاقتی‌مون کُشتیم، آزار رسوندیم و تنهاشون گذاشتیم، حالا هم داریم همون کار رو می‌کنیم، برنامه همونه ولی زمان و روش عوض شده.
امام هادی و حسن عسکری هر دوتاشون توی زندان بو
کاملا بداهه باید بگم که ما آدم ها(من و شما)  ممکنه در زندگی به مسائلی پی ببریم(در مورد خودمو،دیگران و یا جهان هستی) ولی اینکه تنها کسی باشیم که به این مسائل پی برده باشیم خیلی کمه و به ندرت پیش میاد اما چون از پیش نمیدونستیم و خودمون برای بار اول باهاش مواجه میشیم این تصور قوت میگیره که احتمالا بقیه هنوز بهش پی نبرده باشند!
حالا می خوام که بدون هیچ محدودیتی ازتون دعوت کنم اون دست رازهارو اینجا برای خودمون(من و مخاطبین عزیز جان) به یادگار بمونه!
توی رویاهام، یک پسر داشتم بزرگش می‌کردم بهش درس شهادت می‌دادم بعد می‌شد سرباز رکاب حاج قاسم. حاجی بهش یاد می‌داد یک سرباز امام زمان چطور باید باشه؟ میگفتم پسرم هر چی سردار میگه گوش بده دل بده کم کسی نیست. حرفاشو بذار روی چشمات...
صبح بیدار شدم تا حالا اشکم بند نمیاد چطور باور کنم نبودنتو؟ چطور باور کنم رفتنو؟ چیزی جز شهادت حق شما نبود.
دارم رویاهایی که بافته بودم پنبه می‌کنم پسرم بی سردار موند
یک سری از رفتارها وقتی مدام و هرروز تکرار بشن تبدیل می شن به عادت ، قطعا این عادت خیلی از مواقع به نفع ماست و خیلی از مواقع هم به ضرر ما ! ما هم اگر نگاهی به خودمون بندازیم به عادت های بدی می رسیم که شاید سال هاست دوست داریم تبدیلش کنیم به یه عادت خوب اما ناموفق بودیم .
تعهّد خیلی کمک کنندس بطوریکه اگر واقعا با خودمون عهد ببندیم که تغییر کنیم و پای هر سختی که در پی داره بمونیم ، کار شدنی هست ..
ادامه مطلب
 
 
نمی دونم چطور اومدی تو زندگیم و چطور از زندگیم رفتی و کجا رفتی.امابودنت چنگ زدن به چیزی به نام زنده گی بودنبودنت چنگ زدن برای قبول نبودن و اینکه چطور زنده مانده ام و اما زنده ماندم و تو ارزشمندترین و رازآلودترین و دردآور ترین یادی که همیشه به احترامت سر خم می کنم. 
این روزا ام میگذره نارحتی و غم و ناامیدی و میشه یه جورایی گفت افسردگی اینا ام میگذرن
یه روزی به خودمون میایم میبینیم شدیم داغووون پیر چروک خمیده و لول شده
چه اهمیتی داره شرایط چجوری باشه دیگران چی فک میکنن مدیر معلم چه رفتاری دارن آره من لای کتابامم باز نکردم آره خاااک نشسته رو وسایلم آره من بد تن پرور تنبل بی عرضه خوبه؟؟ اصا هر چی تو میگی اصا به دیگران چه ربطی داره من چطور زندگی میکنم
این همه آدم قبل ما زندگی کردن بالا پایین کردن حرص خوردن غ
همیشه ما آدم ها تصور میکنیم که توی زندگیمون در یک نمایشنامه ای معین، نقش خودمون رو بازی می کنیم. ولی بزرگترین فراموشیه ما اینه که یادمون میره صحنه تغییر میکنه. و بی دلیل خودمون رو وسط یک نقش جدید و یک اجرای جدید پیدا می کنیم.و همین مابین مُکرر زخمی میشیم تا یاد بگیریم و مکرر میفتیم تا بزرگ بشیم...چیزی که وسط همه این نقش ها نباید یادمون بره، اینه که، نباید تغییر کنی. خودت باشی. تا آدما، خودِ واقعی‌ِ تو رو دوست داشته باشن... ✨
نویسنده : مصطفی مداحی

   همش داریم و همشه داریم یکسری چیز مینویسیم با یک موضوع و محوریت خاص تا خودمون رو محدود کنیم و این ویژگی آدماست که محدود زندگی کنن. حالا زندگی محدود که دست خودمون نیست ولی محدود زندگی کردن که دست خودمونه. نیایم با چند تا انتخاب خاص محدود، محدودش کنیم و نتونیم کامل باشیم. خودمون رو بسته ی یک محفظه ی شخصیتی نکنیم تا مثل میمون توی قفس همه ما رو با انگشت نشون بدن و بگن آره این همون آدمیه که باید توی حصار خودش برای ما ادا در بی
یه روزی هم میاد که یکی می‌زنه روو شونه‌مون و به خودمون میایم و می‌فهمیم تموم عمر تنها بودیم و آدمایی که باهاشون خندیدیم و گریه کردیم و حرص خوردیم و عصبی‌مون کردن و دوسمون داشتن و دوست داشتنمون رو خرجشون کردیم تخیلمون بودن 
یه روزی میاد که اونی که زده روو شونه‌مون تا به خودمون بیایم یه صندلی می‌ذاره و روبرومون می‌شینه و زل می‌زنه توو چشامون و ازمون می‌پرسه چرا توو خیالمون این آدما رو ساختیم
 یه روزی میاد که می‌فهمیم همه چیِ دور و برمون
چطوری آدم هایی شدیم که به همدیگه اهمیت نمیدن و از کنار هر مسئله ای راحت رد میشن؟
چطور حتی به روح اعضای خانواده خودمون هم بی اهمیت شدیم؟
چطوری انقدر با بیخیالی به همدیگه صدمه میزنیم و عذاب وجدان نمیگیریم؟
یعنی اینا علت داره یا توی فطرتمونه؟ انقدر طبیعی و همه گیره که شک کردم شاید فطرت ما همینه و بیخودی خودمون رو دست بالا فرض میکنیم.
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدن
خدا به انسانها قدرت تصمیم گیری و اختیار و اراده داد ، قدرتی که وجه تمایز انسان با سایر موجودات و جانداران هستتوی زندگی یاد بگیریم تابع تصمیمات هیچ کس نباشیمهیچ کس بهتر از خود ما نمی‌دونه چی به صلاحشه و چی براش خوبهپس بهتره خودمون واسه خودمون تصمیم بگیریماجازه ندیم هیچ کس اینا رو از ما بگیره و سلب کنهچون کسی که بتونه این قدرت‌ها رو ازمون سلب کنه ، قسمتی از انسانیت ما رو تسخیر کرده و
هر آدمی باید اعضا و جوارح خودش را بشناسه . چشم و گوش و دست و پا و سیستم گوارش و بالاخره اعضای جنسی خودش را .
ما نباید با بدن خودمون رودربایستی کنیم یا نامهربان باشیم باهاش .
عدم توجه درست به بدن منجر به بروز بیماری میشه .
ما تنها کسی هستیم که باید به تمامی با بدن خودمون آشنا باشیم و او را بشناسیم .
دعوتتون میکنم به دیدن دو ویدئوی کوتاه کاملا پزشکی و آموزشی .
هیچ محدودیت سنی هم نداره .
اینجا ببینید :
آناتومی دستگاه جنسی
sahaja_yoga@
روح وحشی 
قانون انتظار می گه:
منتظر هر چی باشی وارد زندگیت می شه. پس دائم با خودت تکرار کن "من امروز منتظر عالی ترین اتفاق ها هستم"
واقعا اگه بخوای بهش فکر کنی همینه. انرژی منفی واقعا تاثیر خیلی زیادی روی زندگی ما می ذاره. وقتی حالم بد بود کاملا متوجه می شدم که خودم باعث این حال بد هستم. فکر های بد می کردم، تصورات اشتباه، مرور خاطراتی که گذشته و خودم باعث ناراحتی خودم می شدم. دلم نمی خواست از اون غم جدا بشم. انگار دوست داشتم خودم رو وادار به فکر کردن بکنم. د
سلام 
بحث من اینه که چطور طرف مقابل مناسب خودمون رو تو این زمینه ای که میگم پیدا کنیم؛ 
سلیقه مشترک و سرگرمی های مشترک!
مثلا منه نوعی بشدت اهل فیلم و سریال دیدنم و همچنین بازی و گیم (هر دوش یکیه!)، بنابراین خیلی دوست دارم طرف مقابلم هم اینجوری باشه، نه که بگه این مسخره بازی ها چیه یا خیلی خشک باشه!، خلاصه پایه این جور چیزها باشه، یا مثلا از این ها که فیلم های آبکی میبینن نباشه!
میشه اینا رو متوجه شد؟، ممنون که نظر میدین
ا.ص
ادامه مطلب
 
خدا رو شکر همه ی ما خودخواهی رو از اجدادمون به نحو احسن به ارث بردیم. به قول یه بزرگی: "همه ی ما از نسل قابیل برادر کشیم"... اما وای به روزی که این خوخواهی تبدیل به خودشیفتگی و خودپرستی بشه
یکی از بزرگترین مشکلات روانشناختی که خودم اخیراً بهش پی بردم وسواسه. شاید به نظر خیلی ساده برسه اما امکان داره توی هر رفتاری ریشه بدونه. به طور کلی می تونیم مقوله ی وسواس رو به شکل تعمیم یافته ش به اعتیاد منتج بدونیم. امیدوارم این موضوع رو جدی بگیرید چون واقع
ما یه همسایه پایینی داریم،چون پنجره اتاق من مشرف به حیاط اوناست،بیشتر سر و صداهاشونو میشنوم...بعد تازگیا فهمیدم که همسایمون بارداره،امروز داشتم درس میخوندم،شنیدم دخترش که 5 سالشه داره بلند بلند با یکی بحث میکنه میگه اگه به حرف آبجیت گوش نکنی چشمات و در میارم:|فهمیدی؟من آبجیتم ازت بزرگ ترم هر کاری گفتم باید بکنی:|
اولش فک کردم اینا بچشون به دنیا اومده و زود رشد کرده،بعد متوجه شدم توهمی بیش نیست:|
+کاش یه دوست درست و حسابی داشتیم که حداقل شادمه
همه‌ی ما یک هیولای بزرگ پنهان توی خودمون داریم؛ که فقط سرِ بزنگاه خودشو نشون میده.
هیولا، سریال پرسروصدای مهران مدیری، با طرح و متن پیمان قاسم‌خانی، فقط گوشه‌ی کوچیکی از این هیولای درون ما ایرانیان دهه نود شمسی رو بهمون نشون داد؛ که ما آدم‌های به اصطلاح معمولی، دزدها و مختلس‌های خوبی هستیم اما اصولاً موقعیتش پیش نمیاد که دزدی کنیم.
از نظر فنی و کیفی، انتقادات زیادی به سریال وارده، جزییات دیالوگ‌ها و متن‌ها می‌تونست خیلی بهتر باشه، پر
خدا زنده است آیا ما درک می کنیم؟وقتی نمیفهمیم چطور بفهمیم که شهدا زنده اند؟؟ همه مون میمیریم افتخار به زندگی و زندگانی هست ولی نه اینکه تن به ذلت و  خواری بدیم باید بیارزه من خودم چند دفه از جهات مختلف براتون گفتم شهید زنده است یعنی چه حالا هم میگم یعنی دستور میده یعنی پیش خداست و در یاد فرشتگان و خوبان یعنی کننده است اگه کننده است چرا ما حاج قاسم دادیم؟؟ بله اینم به دستور بالاترین شهید زنده  امام حسین(ع) بوده گفته بیا پیش خودم تا بهت ارزش و
سلام
میشه بگید اولین بار که تو دانشگاه درسی رو افتادید چطور با خانواده تون مطرح کردید؟
میدونم سوالم مسخره است، ولی به هر حال این مشکل الان برای من پیش اومده. دخترم و ۱۸ ساله. تو یکی از دانشگاه های دولتی خوب شهر خودمون درس می خونم. دو سال کنکور دادم. مدرسه خاص بودم. همیشه نمره هام عالی بوده. خانواده م عمرا انتظار همچین چیزی رو ندارن.
نمره یه درس مهم سه واحدی زیر ده!!!، ترم اولم، البته بیشتر بچه های کلاس مون اون درس رو افتادن. اون هایی هم که پاس شدن
آدمی به هر کسی که بخواد دروغ بگه، و خودش رو انکار کنه، برای خودش دیگه نمی تونه این انکار رو ادامه بده!! هر چی هست، هر کی هست، خود آدم به این موضوع آگاه تره ..
 
 
البته یه تفاوتی که می کنه اینه که انسان وقتی به رشد و بلوغ بیشتر برسه می تونه همه این حقیقت رو وجدان کنه
اما تا جایی که توانایی شناخت داره، نمی تونه حقیقت خودش رو انکار کنه.
دلیل رفتارهای خام و ناپخته! و بی جای خیلی از ماها هم همین موضوعه، به جای اینکه واقعیت خودمون رو بپذیریم، خودمون رو
آسمان بار امانت نتوانست کشید قرعه کار به نام من دیوانه زدن
خدا به انسانها قدرت تصمیم گیری و اختیار و اراده داد ، قدرتی که وجه تمایز انسان با سایر موجودات و جانداران هستتوی زندگی یاد بگیریم تابع تصمیمات هیچ کس نباشیمهیچ کس بهتر از خود ما نمی‌دونه چی به صلاحشه و چی براش خوبهپس بهتره خودمون واسه خودمون تصمیم بگیریماجازه ندیم هیچ کس اینا رو از ما بگیره و سلب کنهچون کسی که بتونه این قدرت‌ها رو ازمون سلب کنه ، قسمتی از انسانیت ما رو تسخیر کرده و
خوب زندگی کردن واقعا سخته. به نظرم کسایی که قدر زندگیشون رو می دونن واقعا کم هستن. 
وقتی دچار یه مشکل یا درد می شیم یادمون می افته که چرا قدر روز هایی که سالم بودیم یا مشکلی نداشتیم رو ندونستیم و این ذات آدم هاست.
ما همیشه سعی می کنیم غر بزنیم و ایراد بگیریم. حتی اگر مشکلی هم نداشته باشیم به راحتی می تونیم مشکل تراشی کنیم و حال دل خودمون رو خراب کنیم. 
دلم می خواد واقعا قدر روز های جوونیم رو بدونیم. دلم نمی خواد وقتی پیر شدم بگم دیدی چطور عمرم رو
 
 
تا یه مدتی کلا ذهنم درگیر یه فکرایی بود. فقط فکر میکردم و حسرت میخوردم. اونم این که چی میشد  خودمون میتونستیم ادمای اطرافمونو انتخاب کنیم؟! مثلا خیلی از ادمهایی هستند که می بینیمشون و با خودمون میگیم چی میشد این با من نسبت نزدیک داشت؟ چی میشد این دوست من میشد؟ مثلا با خیلیا توی فضای مجازی اشنا میشدیم و این غریبه گاها از صد تا اشنا اشناتر میشد با ما. اونقدری که از تمام جیک و پوکمون خبر دار میشد. با اون راحت بودیم و با خودمون میگفتیم ای کاش هم
 
گاهی خودمون، عاملِ این هستیم که در کنج بنشینیم
 
و از زمین و زمان بهمون فشار وارد بشه و ...
 
گاهی خودمون هستیم که با رعایت نکردنِ محدودیت ها
 
و خطوط قرمز و نارنجیِ شخصیتِ
 
خودمون ، باعث میشیم که بقیه از خطِ قرمز ها هم فراتر بروند
 
و فکرِ ما رو مشغول کنن.
 
این خودِ ما هستیم .
 
یک فردِ منحصر بفردِ مستقلِ کامل .
 
که برای زندگی شخصی و خانوادگی و اجتماعیمون تصمیم های
 
اساسی و پایه ای میگیریم .
 
از دانشگاه رفتن گرفته تا ازدواج ،که مهمترین تص
وقتی پا به این خوابگاه گذاشتم همینقدر دلم گرفته بود که حالا گرفته...حالا که آخرین شب بودنم در اینجاست...من چهارسال در این شهر فقط زندگی نکردم...من بزرگ شدم،تجربه کردم...آدم دیگری شدم...این روزهای آخر هرکجای شهر که پاگذاشتم یاد خاطرات بیشمارم می افتادم و تازه میفهمیدم که چقدرها در این شهر ریشه دوانده م...که سخت است اینکه این آدمها و این فضاها را بگذارم و بروم...و تازه بروم در شهر خودم که حس میکنم غریبه تر از این حرفها شده م با کافه ها و کتابفروشی ها
در حقیقت ما از خود آدم‌ها متنفر می‌شیم یا از ویژگی‌های نفرت‌انگیزشون؟
چرا از بعضی آدم‌ها متنفر می‌شیم؟
چون فقط دارای یه سری ویژگی‌های نفرت‌انگیز و آزاردهنده هستند؟ یا گاهی متنفر می‌شیم چون وجود اون ویژگی‌های نفرت‌انگیز رو کم و بیش در خودمون هم می‌بینیم؟ با تنفرمون هم در برابر اون شخص و هم در برابر خودمون طغیان می‌کنیم. طغیان در برابر خود. از خودمون می‌ترسیم، از این که ما هم اون ویژگی‌های آزاردهنده رو داریم که گاهی ممکنه در رفتار و
16/7/97امروز گوشی موبایل دستت بود منم گفتم سوفیا عشقم بگو الو سلام بابا،واااای باورم نمیشه تو سریع گفتی الو للام،باورت نمیشه کشته شدم از بس ذوق کردم،صبحشم خاله گفت دست نزن بده،تو هم سریع گفتی بده!!!!وای مامان شکر خدا که تو رو دارم ماشاءالله بهت که ایقد تیز و باهوشیکلمه های که میگی رو دوست دارم همون موقع برات بنویسم اما وقت نمیکنم مخصوصا این روزا که اسباب کشی داشتیم و از خونه رجایی اومدیم خونه جدید،ان شاءالله که اساب کشی بعدی خونه خودمون باشیم،
دیدین چطور کلی از زمستون گذشت،چطور این ترم تموم شد،دی که رفت یادم اومد چطور خودمو از کتاب خوندن عقب کشیده بودم،جز کتابای درسی دست به هیچ کتابی نزدم و راستش زیاد به خودم بابت امتحانا سختی ندادم هنوز نتیجه ی تنبلیام نیومده و نمیدونم چه کردم من هنوز امیددارم که اتفاق خوبی قراره بیوفته اما از تایمش اطلاعی ندارم،خیلی کارا انجام دادم،از دیدن ح.ه و آشنایی با م.آ و و ونوشتمشون ازم رمز نخواین من خجالت میکشم.
به زودی قراره استارت یه کتاب رو بزنم که حس
نگاهی به زندگی روزمره
خودتان بکنید. چه کارهایی را بدون فکر کردن انجام می‌دهید؟ اینکه صبحانه‌تان را
چطور بخورید، چطور بند کفشتان را ببندید، چطور قدم بردارید، چطور ماشین را روشن
کنید ، هنگامی که احساس خاصی به شما دست می‌دهد چه کار کنید، چطور با دوستانان و
همینطور غریبه‌ها مکالمه داشته باشید و ... . زندگی همه ما مملو از همچنین فعالیت‌هایی
است. این فعالیت‌های کوچک و به ظاهر ساده می‌توانند تاثیر شگرفی در زندگی‌مان داشته
باشند.
ادامه مطلب
گاهی پیش میاد که یکدفعه متوجه میشیم  جورابمون  سوراخه و اگه دیگران ببینن خجالت زده و شرمنده میشیم.
مثلا اگه مسجد باشیم و دیگران جورابهای سوراخ شده ما رو ببینن موقع نماز یک نوع کوچکی احساس می کنیم.  در نماز در برابر خدایی می ایستیم که همه عیوب ظاهر و باطن ما رو میبینه و باید با نهایت خضوع و خشوع و شرمندگی در برابرش بایستیم نه باحال کسالت و فکرمون همه جا بره جز پیش خدا. پیش خدا بدجوری جورابامون سوراخه و وضع خرابه و باید متوجه وضع خودمون باشیم.
htt
سلام...شبتون بخیر
اول کاری میخواستم یکم از ضرورت {خودشناسی} براتون بگم
همه ما ذاتا عاشق خودمون هستیم و برای خوشبختی خودمون حاضریم هرررکاری کنیم....
ولی اگه یه نگاه به بشریت بندازیم چند درصدشون احساس خوشبختی دارن؟!چند درصد به ارامش واقعی (نه یه لذت و ارامش کاذب و زودگذر) رسیدن؟
هرروزی که میگذره به اختراعات و اکتشافات و پیشرفت صنعت و راحتی زندگی جوامع امروزی بشر اضافه میشه ولی...ولی بیاین ببینیم ادما تو این زمونه زندگی با ارامشی دارن یا صد سال دو
صبح با برادرم رفتم بیمارستان. ماشین چپ کرده، ضربه به سر، سردرد و تهوع... کلی اصرار کردم تا راضی شد بریم بیمارستان. سی‌تی نرمال بود، دو ساعت تحت نظر و تمام. شکر خدا.
بعد، از حال یکی از همسایه‌های وبلاگی باخبر شدم. حقیقتا به اندازه‌ی برادرم، نگران حالشون شدم. با این تفاوت که این نگرانی همچنان هست. خدا به همه رحم کنه. به دل پدر و مادرشون.
اون روزی که رضایت‌نامه‌ی عضویت در فضای مجازی رو امضا می‌کردیم، حواسمون نبود که اینجا برامون شبیه خونه میشه.
وقتی تمام لذت و زیبایی زندگی در روابط اجتماعی و حتی شغل خلاصه میشه باید ترسید . این یک زنگ خطره !
آدم های زیادی را میشناسم که به ندرت با خودشون تنها میمونند .
میگن حوصله ام سر میره .
دور هم خوش میگذره .
واقعیت اینه که اغلب ما می ترسیم که با خودمون تنها بمونیم .
بلد نیستیم در تنهایی لذت ببریم .
هنرمندان بخصوص در هنرهای تجسمی ، نویسندگی ، نوازندگان و موارد مشابه کمتر با این مشکل روبرو میشن .
افرادی که کتابخوان هستند هم .
هر چیزی به قاعده . انسان موجود
دیروز یک مطلبی از لائوتسه خوندم که عجیب من را درگیر کرده :

اگر افسرده هستید ، در گذشته زندگی می ‌کنید.
اما اگر مضطرب هستید ، در آینده زندگی می ‌کنید . 
و اگر در صلح هستید یعنی در لحظه ‌ی حال زندگی می ‌کنید ...
لائوتسه
روی این پست مراقبه کنید لطفا

sahaja_yoga@
خب ممکنه این به ذهن ما بیاد که مثلا چطور میشه هموطنانی که دارن توی سیل با مرگ دست و پنجه نرم میکنند مضطرب نباشن ؟!
من فکر میکنم فلاسفه ی بودایی ذاتا لحظه را آبستن صلح می دونستند . جنگی در کار نیس
 
از شاهکارای قسمت پنل تو مطالب جدید  بیان این است : 
نمیشه متن کپی شده خودمون رو تو پست خودمون در حالت عادی مثل قبل کپی کنیم‌ :| مگر با شرایط جدید که با گوشی بسختی انجام میشه :|
با تشکر از تمام تلاشگران این عرصه بخصوص مدیریت بیان :|
 
 
ادامه مطلب
ممکن نیست در گذشته حرفی زده یا کاری کرده باشیم و حالا که بهش فکر می کنیم یا یک دفعه یادمون میفته شرمنده نشیم پیش خودمون! حس بدیه واقعا
فکر می کنم انسان هر دفعه که احساس میکنه دیگه عقلش رسیده همون موقع بازم پایین تر رفته! مطمئن بودن یا احساس بی نقصی مقدمه شکست های سنگین بعدیه!
ترک کردن یک عمل بد از دید خودمون نه دیگران به تمرین کردن نیاز داره و همینجوری خود بخود درست شدنی نیست.
پ ن: زندگی خیلی ساده و پیچیده س نکته مهمش اینه که یک آن ممکن تموم بشه!
"
نمی‌دونم چی شد که یک بار موقع صبحانه با هم‌اتاقی‌م تصمیم گرفتیم خودمون رو فاش کنیم. بی‌کم و کاست قصه‌ی زندگی‌هامون رو بریزیم وسط و نترسیم از قضاوت شدن. نترسیم از فاش شدن و از عمق وجودمون خودمون باشیم. 
اما علت اون صبح هرچه که بود، نتیجه‌اش امروزی بود که از اتفاقی که براش افتاد، با هم گریه کردیم. تجربه‌های مشابهمون رو گذاشتیم وسط و هم‌دردی و هم‌دلی رو به معنای واقعی کلمه امروز تجربه کردم. 
گفت: اگه تو امروز نبودی من چی کار می‌کردم؟ گفتم:
عکس زیر یکی از عکس‌های مورد علاقمه که بهم یادآوری می‌کنه که آدما وقتی روحشون زخمی هست نباید خودشون رو وارد رابطه عاطفی جدیدی بکنند.
دوست داشتن و دوست داشته شدن جذابه و کلی انرژی مثبت به آدم تزریق می‌کنه که حالش رو بهبود می‌ده ولی پیدا کردن فرد مناسب خیلی آسون نیست و جدا از اون مسئله برای اینکه یه رابطه به روند سالم و مفید خودش ادامه بده باید توانایی این رو داشته باشیم که از پس مسئولیت‌های خودمون بر بیایم و در این مسیر داشتن یه فکر سالم نقش
چطور پیشرفت کنم ؟ شاید این سوالی باشه که مرتب از خودتون بپرسید .
جواب این سوال هم چیزی جز تلاش برای کسب مهارت های جدید  و امتحان کردن دانش و آموخته های قبلی هست . 
پس لطفا دست از آرزو کردن و ... بردارید و بچسبید به یاد گیری چیزای جدید . 
پرتال جامع علوم صوتی فایل های صوتی,آموزشی ,بسیار جذاب,وآموزنده WPESHARAT میدونید که در ایران باستان پرتو های خورشید رو ایزدِمهر میدانستند حالا در این فایل حکیم بررسی میکنند که آیا اساسا بین پرتو های خورشید و خود خورشید تفاوتی وجود داره در دین خودمون چطور و همینطور در نجوم به [...]
این نوشته دراسطوره ها ایزد مهر را پرتوهای خورشید میدانستند برای اولین بار ظاهر می شود در Wpesharat & پرتال جامع علوم صوتی اشارت.
   درست است که من میدانم بچه ای که تب دارد را باید چطور تیمار کرد، یا اینکه چه غذایی برایش پخت، یا چطوری بغل اش کرد و یا حتی چطوری پوشکش را عوض کرد یا اگر پایش قرمز شد چطور خوبش کرد، اما در مورد بچه داری که چیزی بسیار فراتر از اینهاست هیچ چیز نمیدانم. که اگر میدانستم یک دمبل 1.5 کیلویی نمیدادم دست یومونچه ای که حوصله اش سر رفته تا با آن بازی کند.
کابل شارژر که غلط خریدم رو اومدن در خونه تحویل گرفتن و بردن، دوسه متری که رد کردیم و نپیچیدیم با دویست سیصد متر دور زدن برگشتیم. ولی چطور میشه یه عمر رو برگشت؟
یه آجر اشتباهی وسط یک دیوار رو چطور میشه درآورد ؟
قاعده ی توبه ی مبدل السیئات بالحسناتی که دنباله ی اشتباه گذشته ی تو رو به حسنات مبدل کنه چیه!
اینکه آزادی باید چی باشه، سوال همیشه هاست...
امروز به این فکر کردم که آزادی باید به دست آوردنی باشه. همون طور که آزادی و رسیدن به خود اصیل تلاش کردنیه. ما باید به اندازه ای آزاد باشیم که آزاده ایم. که از خود رهاییم... گرجه... ما آزادیم تا خودمون رو آزاده بسازیم. یعنی حتی وقتی که آزاد نیستیم هم این آزادی رو داریم که خودمون رو در خود نااصیل بیشتر و بیشتر زندانی کنیم... قوانین اجتماعی شاید باید از قوانین جان بیان؟ و ما توی بستر اون قوانین آزاد باشیم کا
دل ما اگه گلهای خوش بو داشته باشه به خودی خود فرشته های خدا (زنبور های عسل زیبا) رو به طرف ما میاره و نتیجه اش هم عسل های خوبی میشه که برای ما درست میشه.
اما اگه پلیدی و آلودگی کینه و بدی در دلمون باشه خود به خود  مگس های شیطانی میان دنبال بوی بد اون آلودگی و نتیجه اون میشه رفتن دنبال وسوسه های مکرر شیطانی که خودمون موجب اومدن اونها شره بودیم اما بعدا دیگه اختیار می افته دست شیطان که هر کجا بخواد ما رو میبره چون خودمون با ضعفمون دعوتشون کرده بودی
چطور ندیدمت؟
این یه قدم مثبته؟
که‌متوجه حضورت اونم درست پشت سرم نشدم؟؟؟
چرا؟
الان میگی پشت سرت نشسته بودم...!
کی باورش‌میشه ندیدمت!
....
چرا درست وقتی تصمیم میگیری فراموشش کنی انقددد بهت نزدیک میشه که نتونی نادیده اش بگیری ؟؟؟چرا این شکلیه؟؟؟
من گناه دارم خدا...
چطور جذاب صحبت کنیم ؟ اول خسته کننده صحبت نکنیم!
چطور جذاب صحبت کنیم ؟ در مقاله پیشنین یعنی چرا خسته کننده صحبت می‌کنیم؟ به این موضوع پرداختیم که دلیل این موضوع چیست و البته ممکن است که خود ما نیز جزو این دسته از افراد باشیم که خسته کننده صحبت می‌کنیم و برای این که فن بیان خوبی داشته باشیم و جذاب  صحبت کنیم باید نکاتی را رعایت کنیم که در این مقاله به آن اشاره خواهیم کرد.
ادامه مطلب
تنهایی آدم رو کم‌طاقت می‌کنه. دلتنگی از یه آدمِ تنها، موجودی غمگین و بی‌منطق می‌سازه. یه وقتایی بینِ این همه آدمِ غریبه و آشنا، به این محتاجیم که حضورِ کسی رو کنار خودمون حس کنیم. کسی که شنونده‌ی بهانه‌‌های ریز و درشت‌مون باشه. یه نفر که بشنوه و لبخند بزنه. گوش کنه و به دل نگیره. شنونده باشه و سکوت کنه. یه ‌نفر که تویِ اوجِ بی ‌منطقی‌مون، صبور‌ترین آدمِ دنیا باشه. خیلی وقتا ما خودمون می‌دونیم حرفی که می‌زنیم منطقی نیست، اما یه نفر باید
چطور هیجان نامزدی را حفظ کنید؟
زناشویی

سایر خبرهای : زناشویی و همسرداری
: اشتراک گذاری
 
 
وقتی با اجازه خانواده ها با فردی که به او علاقه دارید و برای زندگی اینده انتخاب نموده اید نامزد می شوید تصور می کنید روز ابرها راه یم ریود و انقدر احساس خوب وهیجان انگیزی دارید که دوست دارید همواره آن را حفظ کنید.
ادامه مطلب
این روزها باید یه جورایی خودمون را در خانه سرگرم کنیم. قرنطینه خانگی اگر با برنامه ریزی مناسب همراه نباشه، حسابی خسته کننده است. 
یکی از چیزهایی که همیشه علاقه داشتم یاد بگیرم کنده کاری روی چوب بود. ولی متاسفانه اقدام به خرید ادوات مربوط بهش نکرده ام. ولی حتما باید یادم باشه که در اولین فرصت بعد از رفع این بلای کرونا، بروم و وسیله هاش را بخرم. بهر حال همیشه عاضق کار با چوب بوده ام.
ولی فکر کردم چه کار دیگه می تونم انجام بدم. یکی از چیزایی که به و
 
یکی از بزرگترین موانع خوشبختی ما میدونید چیه ؟اینکه ما در عوض اینکه دنبال شادی‌ها و خوشی‌های در دسترس در کنار عزیزانمان باشیم و خوشبختی را با یک لبخند از ته دل و حتی با خوردن یک بستنی و چیزهای ساده و در لحظه تجربه کنیم به دنبال این هستیم که خوشبخت به نظر بیاییم .اینه که وقتی میریم شمال و چند روز را با بهترین دوستانمون سپری میکنیم و از ته دل شاد میشیم وقتی بر میگردیم احساس خوشبختی نمیکنیم و به خودمون میگیم :
ای بابا ما هم که الکی خوشیم و خودم
من هیچ وقت نفهمیدم زن بابابزرگ دوستش داشت یا نه اما الان تقریبا مطمئن شدم که دوستش نداشت... وقتی عملش کردیم مدام زنگ میزد اما تنها چیزی که می گفت این جمله بود نیاریدش خونه!! آوردیمش خونه خودمون اما یه روز قبل از عید گفت من میخام خونه خودم باشم نه اینکه اونجا راحت باشه نه خجالت میکشید .. فقط ده روز دووم اورد ... بابا قبول نکرد خونشون ختم بگیریم... ختمشا اینجا گرفتیم خونه خودمون... وقتی زن بابابزرگ از در اومد تو شروع کرد به گریه کردن اون لحظه با خودم ف

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها